علت ناکامی آذربایجان در اطفای حریق جنگل های هیرکانی چیست؟
تاریخ انتشار: ۲۹ دی ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۷۱۶۲۷۶
ایسنا/گیلان آتش سوزی گسترده در جنگلهای هیرکانی جمهوری آذربایجان هم مرز با شهرستان آستارا که از شامگاه روز یکشنبه ۲۱ دیماه آغاز شده است، وارد نهمین روز شد.
حریق پس از فروکش کردن کوتاه مدت در روز دوشنبه و سه شنبه هفته گذشته، از روز چهارشنبه نیز مجدد شعله ور شده و جنگل های هیرکانی به طول تقریبی ۲۰ کیلومتر هم مرز جمهوری اسلامی ایران در عمق بسیار زیاد در خاک جمهوری آذربایجان را خاکستر کرده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
زبانه های آتش در کشور همسایه شمالی ایران، ابتدا از مناطق هم مرز با جنگل های هیرکانی روستای بهارستان در حوزه پایین دست حیران شهرستان مرزی بندر آستارا آغاز شد و هم اکنون به کل نوار مرزی سرایت کرده است.
با ورود به نهمین روز، آتش بخش وسیعی از اراضی جنگلی را در آن سوی مرز بلعیده و در حال گسترش به سایر مناطق است.
پس از گذشته چند روز، از صبح روز شنبه (۲۷ دی)، نیروهای امدادی آذربایحان در قالب نیروهای آتش نشانی و مرزبانی کشور جمهوری آذربایجان اقدام به اطفای حریق کرده اند.
دولت آذربایجان برای تسریع در عملیات اطفای حریق، علاوه بر نیروهای انسانی، از چندین دستگاه خودرو و یک فروند هواپیمای آتش نشان بهره مند می باشد که این عملیات از روز یکشنبه متوقف شده است.
با توجه به اینکه جاده مهم و پرتردد ترانزیتی آستارا در غرب گیلان به نمین در استان اردبیل از کنار مرز بین المللی آستارا و رودخانه آستاراچای عبور می کند، طول گستره این حریق به راحتی قابل مشاهده است.
دود غلیظ ناشی از این حریق، بخش وسیعی از شهرستان های منطقه از جمله شهرستان های آستارا، تالش در غرب گیلان و نمین در استان اردبیل در کام خود فرو برده است.
این مسأله باعث ایجاد مشکلات زیست محیطی و تنفسی برای روستائیان بالادست شهرستان مرزی بندر آستارا از جمله روستاهای سیج، حیران، ونه بین، دگرمانکشی، چملر، مشند، گیلده و سایر روستاها شده است.
علت حریق چیست؟
منابع غیر رسمی محلی، دلایلی چون پاکسازی جنگل های منطقه از بوته ها و درختچه های خودرو، پاکسازی نوار مرزی برای مقابله با قاچاقچیان احتمالی و دور کردن حیوانات وحشی از روستاها و مناطق مسکونی کشور آذربایجان را علت تعمدی بودن این حادثه می دانند.
ولی با توجه به آلودگی ناشی از دود این حریق و خاکستر بر زمین نشسته که در وسعت بسیار زیاد منطقه را تحت پوشش قرار داده است، پاسخگوی خسارت دیدگان این مسأله چیست؟
همانطور که در مستندات موجود است، جنگل های هیرکانی محل زیست انواع حیوانات نادر و در خطر انقراض و پرندگان بومی و مهاجر می باشد، این حریق آسیب جدی به زیستگاه آنها وارد کرده است.
آماده باش نیروهای امدادی در مرز آستارا
عباس صابر، فرماندار شهرستان مرزی بندر آستارا (بامداد جمعه ۲۶ دی) با حضور در جمع نیروهای امدادی مستقر در مرز ایران و آذربایجان در شهرستان آستارا، در جمع خبرنگاران اظهار کرد: آتش سوزی جنگل های سرزمینی کشور جمهوری آذربایجان هم مرز با شهرستان مرزی بندر آستارا در خاک جمهوری اسلامی ایران از روز یکشنبه آغاز شده است.
وی ادامه داد: به دلیل نزدیکی محل حریق به جنگل های سرزمینی جمهوری اسلامی ایران، از همان لحظات نخست، کلیه نیروهای امدادی، آتش نشان، بسیج، هلال احمر و منابع طبیعی در آماده باش کامل هستند.
صابر با اشاره به اینکه وزش باد محلی گرمیج یا گرمیش در منطقه سبب شد تا گسترش آتش در جنگل های آنسوی مرز بسیار وسیع باشد، ادامه داد: به دلیل نزدیک شدن حریق جنگل های آذربایجان به نوار مرزی آستارا، نیروها در منطقه در آمادهباش کامل قرار دارند تا در اسرع وقت و در صورت سرایت آتش به جنگل های کشور، نسبت به مهار آن اقدام کنند.
رودخانه آستاراچای آتش بُر حریق آذربایجان است
سرهنگ محمد قربانی لرد، فرمانده یگان حفاظت منابع طبیعی گیلان، در گفت و گو با ایسنا، با اشاره به وقوع حریق در جنگل های جمهوری آذربایجان در مرز آستارا، اضافه کرد: خوشبختانه این آتش سوزی فعلا جنگل های آستارا را تهدید نمی کند، مگر اینکه سرعت وزش باد به ۱۸۰ کیلومتر بر ساعت برسد که چنین پیش بینی از سوی هواشناسی نداریم.
قربانی لرد، با بیان اینکه رودخانه مرزی آستاراچای که در منطقه بهارستان آستارا قرار دارد به عنوان آتش بُر عمل می کند، گفت: حاشیه های این رودخانه پاکسازی شده و جای نگرانی از بابت سرایت آتش نیست؛ البته روز گذشته در آستارا با چند فقره آتش در سطح عرصه های جنگلی مواجه بودیم که مربوط به حریق آذربایجان نیست و کاملا آنها را اطفا کردیم.
مدیرکل مدیریت بحران گیلان، با اشاره به وقوع آتش سوزی مهیب در جنگل های جمهوری آذربایجان، گفت: احتمال سرایت آتش به جنگل های گیلان وجود دارد.
آماده باش همه نیروها برای مقابله با آتش کشور همسایه
امیر مرادی، مدیرکل مدیریت بحران استانداری گیلان، پیش تر در گفت وگو با ایسنا، با اشاره به وقوع آتش سوزی مهیب در جنگل های جمهوری آذربایجان در مرز ایران و شهرستان آستارا، اظهار کرد: شدت آتش سوزی در جنگل های جمهوری آذربایجان زیاد است.
وی وزش باد گرم را عامل اصلی ایجاد حریق در جنگل های جمهوری آذربایجان دانست و اضافه کرد: نیروهای یگان حفاظت اداره کل منابع طبیعی و آبخیزداری گیلان و فرماندار شهرستان آستارا و کلیه شهرداری های شهرستان های آستارا، تالش و رضوانشهر از ساعت ۲۱ شامگاه گذشته، ۲۱ دی ماه در حالت آماده باش هستند.
مرادی با بیان اینکه رودخانه آستاراچای بین جنگل های جمهوری آذربایجان و جنگل های گیلان قرار دارد، تصریح کرد: این رودخانه موجب ایجاد فاصله حدوداً ۱۰۰ متری شده و به نوعی مانند آتش بر عمل خواهد کرد.
به گزارش ایسنا، با اشاره به موارد فوق، این سوال پیش می پاید که «آیا جمهوری آذربایجان در مهار این حریق ناکام است؟!» و آنچه که هم اکنون مهم است، پیگیری ها دیپلماتیک این مسأله از سوی مسئولان کشوری می باشد که اگر موضوع تعمدی باشد، باید خسارت ناشی از این حریق که علاوه بر محیط زیست، همه اهالی منطقه را آزار می دهد، جبران شود.
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: استانی اجتماعی شهرستان مرزی بندر آستارا جمهوری آذربایجان جنگل های هیرکانی شهرستان آستارا نیروهای امدادی آماده باش هم مرز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۷۱۶۲۷۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
در سرزمین ما شاعران بعد از مرگ زنده میشوند / یک شاعر شهرستانی همه کاره هیچ کاره است
"یک شاعر در شهرستان یا روستای خود، همه کاره هیچ کاره است، جز تعمیر اگزوز و خالی کردن آب حوض، همه کار میکنم!"
به گزارش خبرگزاری ایمنا در گیلان، اکبر اکسیر یکی از خاصترین شاعران طنزپرداز معاصر ایرانی و مُبدع شعر فرانو است. وی متولد چهارم اسفند ۱۳۳۲ در آستارا، کارشناس و دبیر بازنشسته ادبیات فارسی و گرافیست است. شاید بیشتر از هر چیزی خصوصیات اخلاقی اکسیر، او را از سایر شاعران طنزپرداز متمایز کرده باشد؛ انسانی ساده، آرام، متین، مهربان و خوش برخورد که به قول معروف در مواجهه با مشکلات زندگی همچون زودپز هر وقت جوش آورد، در کمال آرامش سوت میزند.
به بهانه انتشار گزینه طنز شعر فرانو تصمیم گرفتیم به دفتر انتشارات فرانو در شهر بندر مرزی آستارا برویم و گفتوگویی متفاوت با او داشته باشیم، همانگونه که انتظار داشتیم، او با آغوش باز از ما استقبال کرد و با صمیمیت وصف ناپذیری به تک تک سوالات ما پاسخ داد.
در طول گفتوگو بارها ما را خنداند و با تعصب خاصی نسبت به فرهنگ غنی آستارا سخن گفت و دلبستگیاش را نسبت به "ملیحه" همسر، پسرانش "عرفان و ایثار" و نوههایش" حدیث و لنا" بیان کرد.
مجموعه شعرهای در سوگ سپیداران، بفرمائید بنشینید صندلی عزیز، زنبورهای عسل دیابت گرفتهاند، پسته لال سکوت دندان شکن است، ملخهای حاصلخیز، مالاریا، ما کو تا اونا شیم؟، من هارا شورا هارا، مارمولکهای هاچ بک و رادیاتور از مهمترین آثار اکبر اکسیر است. او در سال ۱۳۹۹ نشان درجه یک هنری را از سوی شورای ارزشیابی هنرمندان، نویسندگان و شاعران کشور دریافت کرده است.
شعر فرانو جریان نو در شعر معاصر است که متأثر از شعر دهه هفتاد بوده و پس از افول آن، با درونمایه و محتوای طنزگونه به عرصه آمد. فرانو از سال ۱۳۸۱ توسط اکبر اکسیر بنیان نهاده شده است. فرانو با کلمات ساده، ضربالمثلها و اصطلاحات عامیانه بازی میکند تا مفهوم خود را ادا کند.
آنچه در ادامه میخوانید ماحصل گفتوگوی خبرنگار ایمنا با اکبر اکسیر، پدر شعر فرانو است.
ایمنا: آیا شاعران در عالم دیگری سیر میکنند؟ لطفاً در این مورد توضیح دهید و از خودتان و اینکه روزگارتان چگونه میگذرد، بگویید.
اکسیر: سوال شما مرا یاد خاطرهای انداخت، نیمههای شب با زنگ تلفن از خواب پریدم، یکی پرسید: آقای اکسیر پیر مغان یعنی چه؟ گفتم آقا شما الان وقت گیر آوردهاید؟ گفت میبخشید، من خیال کردم شاعران نمیخوابند، جواب دادم مگر شاعر جغد است و باقی قضایا… حالا شما میپرسید روزتان را چطور سپری میکنید؟ راستش را بخواهید مثل سایر بازنشستهها، صبح با خریدن نان و خوردن صبحانه ملیحه خانم، روزم را آغاز میکنم.
بعد از دیدن برنامه کودک شبکه اردبیل و شستن ظرفهای دیشب به هنرکده میروم، ساعت حدود یک به خانه بر میگردم. ملیحه خانم نهارم میدهد. اخبار ساعت دو را در خواب و بیداری گوش میدهم. بعد از شستن ظرفهای نهار، البته عجولانه و شستن مجدد توسط ملیحه خانم برای پیادهروی به کنار دریا میرویم، بعد از حدود نیم ساعت پیادهروی، با خرید نان و گردشی در شهر، به خانه بر میگردیم، بعد از شام مختصر و خوردن قرصها، من در تلویزیون کارتون میبینم و ملیحه هم به سریالهای خودش میرسد.
کور خواندهاید! از مطالعه کتاب و شنیدن موسیقی علمی و سرودن شعر و کارهای روشن فکری خبری نیست؛ مثل بچه آدم میخوابم و نیمههای شب با ضربات مهیب ملیحه خانم، بیدار میشوم چون در خواب یا فریاد میزنم یا گریه میکنم و حرفهای فرانویی میزنم!
ایمنا: شاعر پرکاری هستید، در مقابل این همه تلاش ادبی، حتماً به حقوق بازنشستگی و یارانه نیازی ندارید، کار و کاسبیتان چگونه است؟
اکسیر: معلم بازنشستهای هستم که حدود ۳۰ سال ادبیات فارسی را با لهجه ترکی تدریس کردهام. آن هم با شوخی و طنز، هیچکدام از شاگردانم نمره قبولی نگرفتند، چون خیال میکردند که من شوخی میکنم؛ در حال حاضر، در هنرکده کوچکم که آرم طراحی میکردم؛ انتشارات فرانو را راه انداختهام و کتاب شعر جوانان آستارایی را منتشر میکنیم؛ مدیر و صاحب امتیاز آن عرفان و امور هنری با ایثار است.
در هنرکده از نوشتن پرده تسلیت معذور بودم، چراکه مشتری مادر مرده، از بس گریه میکرد، دستمزدم فراموش میشد. هنوز هم برای ملیحه سوال مانده است که با این همه مصاحبه و نقد و شعر چرا من میلیونر نمیشوم؟! بعد از دستمزد نصف نیمه، حق التالیف، تجدید چاپ کتابها به دادم میرسند، برای اینکه در سرزمین گل و بلبل، نویسندگی و شاعری شغل نیست بلکه مصیبت است.
یک جنون روزمره که خود را هیچ، اهل و عیال را نیز بیچاره میکند (با سپاس از شکیبایی و صبر جزیل ملیحه خانم)، برای همین سفارش کردهام که بعد از مرگ برایم آب و نان بگذارند، چراکه در سرزمین ما شاعران بعد از مرگ زنده میشوند.
ایمنا: یک شاعر شهرستانی با یک شاعر تهرانی چه فرقی دارد؟
اکسیر: یک شاعر در شهرستان یا روستای خود، همهکاره هیچکاره است، جز تعمیر اگزوز و خالی کردن آب حوض، همه کار میکنم؛ یکی برای سنگ قبر مادرزنش شعر میخواهد، یکی برای نوهاش نام جدید و انژکتوری! یکی درخواست پر کردن فرم دارد، یکی هزینه میخواهد، یکی برای مشاوره انتخاب شرکتش میآید، یکی برای برای تعمیر شعر و ویرایش داستان (بدون هیچ کارمزد و مبلغی)، یکی برای فرزند دبستانیاش انشا میخواهد، یکی برای پزشک معالجش لوح تقدیر، خلاصه تمام این تجربههایی که موتور طنز مرا گرم میکنند.
ایمنا: مردم آستارا شما را دوست دارند، آیا این را باور میکنید؟ چگونه به این جایگاه رسیدهاید؟
اکسیر: ۳۰ سال خدمت معلمی، ۴۵ سال شعر و شاعری و روزنامهنگاری، ۴۰ سال خوشنویسی و گرافیک که در مجموع ۱۱۵ سال میشود، از چشم اهالی شریف آستارا پنهان نیست، مردم واقعاً حسابرس خوبی هستند و به خادمان خود احترام میگذارند.
اگر روزی در صف نان باشم، مرا با احترام به ته صف هل میدهند، در دادن نسیه با دو برابر قیمت استقبال میکنند، سوژههای جالبی به من پیشنهاد میدهند، مردم به اهل قلم احترام خاصی میگذارند، اما هیچکس دلسوزتر از ملیحه نیست، هفته اول که حقوق و یارانه تمام میشود، با اعتماد و افتخار زائد الوصفی میگوید که نگران نباش، خیال کن ماه رمضان تمام نشده است!
ایمنا: در تمام نوشتههای شما حتی در مصاحبه با شبکه چهار نام آستارا را بسیار تکرار میکنید، در خصوص علاقه به زادگاهتان حرف بزنید؟
اکسیر: آستارا در تمام شعرها و نوشتههایم جا دارد، مثل کلمه ملیحه در شعرهایم، من بچه محله آبروان هستم، نام مسجد محله ماست که کنار رودخانهی مرداب قرار گرفته و اهالی شریف، اهل دل، هنرمند و مؤدب زیاد دارد، آبروان دفتر خاطرات ماست.
آستارا در گوشهای دنج از مرز ایران و آذربایجان، در مربعی از کوه و جنگل و رود و دریا واقع شده و شاعرخیز و شعر پرور است. مدرسه حکیم نظامیاش با خاطرات نیما یوشیج پا به پای دارالفنون ایستاده و صادرات مهماش به شهرهای هم جوار معلم بوده است. آستارا برای آستاراییها نام مبارکی است، عزیز مثل مادر!
ایمنا: دوستانی که با شما آشنایی نزدیکی دارند، میگویند، اصلاً به شاعر جماعت شباهت ندارید، نه تیپ آنچنانی میزنید، نه خودتان را میگیرید.
اکسیر: من بر خلاف این توصیفات به هرچه شبیهام جز شاعر جماعت، چراکه همبازی کودک درون هستم، پنج سال سن دارم، پر جنب و جوش، پر از شیطنت کودکانه، ملیحه فقط میداند، این کودک چه جانوری است! من با فضاهای جدی با آدمهای بسیار مؤدب مشکل دارم، از پز روشنفکری، از کلاه چگوارایی، عینک بوف کوری، ریش پروفسوری و پوشش اجقوجق بیزارم، ساده و خاکی و صمیمی هستم، مثل تلویزیونهای سیاه و سفید، برای نقد، کتابهای رسیده را میخوانم، در مورد ورزش هم باید بگویم که ورزش دو و میدانی را برای فرار از دست طلبکاران دوست دارم.
ایمنا: شما کمتر اهل سفر و گردش هستید، ایام فراغت خود را چگونه سپری میکنید، مثل شاعران از گوشهی دنج و مناطق ییلاقی و سرسبز خوشتان میآید یا سرگرمی دیگری دارید؟
اکسیر: تمام لحظات من تفریح است، از کار در خانه گرفته تا پیادهروی با ملیحه در کنار دریا، روزهای بارانی هم از پیادهروی در سطح شهر و قدم زدن در بازارچه ساحلی، برای دیدن مردم، نه برای خرید، لذت میبرم.
من از ازدحام و شلوغی خوشم میآید، تماشای کوه و دریا خوشحالم نمیکند، از دیدن مناظر طبیعی دلم به هم میخورد، از بس باران دیدهام خسته شدهام، در آستارا غیر از قورباغه و من و اردک، همه چیز زنگ میزند، حتی آلومینیم! ضمناً کمک به ملیحه در کارهای خانه و آمدن نوههای عزیزمان حدیث و لنا (که از آمدنشان خوشحال و از رفتنشان خوشحالتر میشوم) تفریح من است.
ایمنا: شاعران را آدمهای خیالپردازی میشناسیم، شما چگونهاید؟
اکسیر: آدم خیالپردازی نیستم، آنقدر غرق در واقعیتهای روزانهام که وقتی برای خیالپردازی نیست؛ سر برج هنگام دریافت حقوق و یارانه، تخیل من به کار میافتد. من و ملیحه خیالپرداز میشویم، از مسافرت به اروپا و خرید از دبی گرفته تا رفتن به مراسم نوبل و اسکار، چنان غرق خیالات میشوم که ملیحه با آوردن فیش آب، برق، گاز، تلفن و موبایل، مرا از عالم هپروت در میآورد.
راستی اگر خیالات شاعرها به قلم بیاید، رمان سیال ذهن جذابی میشود که گابریل گارسیا مارکز را در گور میلرزاند.
ایمنا: راستی دشوارهای زندگی را چگونه تحمل میکنید؟ مثل بی پولی؟!
اکسیر: در مواجهه با مشکلات، چون ظرفیت ندارم بلافاصله دست و پای خود را گم میکنم، عصبانی میشوم و ملیحه بلافاصله به ۱۱۰ زنگ میزند، بعد هم مینشینم فکری میکنیم و نگرانی من ختم به خیر میشود، مثلاً یک روز مهمان ناخواندهای به خانهمان آمده بود، من پولی نداشتم، حتی برای صبحانه مهمان؛ صبح نشده از خانه بیرون زدم شاید از دوست یا آشنایی در صف نانوایی پول قرض بگیرم، دست به جیبم که بردم چند تومانی به دستم خورد، دعا کردم ملیحه از پساندازش به جیبم گذاشته باشد، بلافاصله سور و سات صبحانه را خریدم و با خوشحالی تمام به خانه برگشتم، زنگ در را زدم و همینکه خواستم از ملیحه تشکر کنم، با عصبانیت گفت بابا تو کجایی؟ این بیچاره دو ساعت است که به دنبال شلوارش میگردد.
ایمنا: به نظر میرسد طنز و شوخطبعی در خانواده اکسیر ارثی است، این همه سوژه طنز چگونه به ذهنتان میرسد؟
اکسیر: تمام شعرهای من جدی هستند و از فرط جدیت طنزآمیز دیده میشوند، همه آنها واقعیت ندارند، اگر از فقر و سادگی خود مینویسم، اگر خود را تحقیر میکنم، از خانواده و اجتماع مینویسم، همه را تجربه کردهام، اگر واقعیت نداشت بر دلها نمینشست؛ درست است که راههایی برای رسیدن به طنز موجود است، اما تمام شگردهای موجود در طنزهایم برایم اتفاق افتاده و بعد روی کاغذ آمده است.
من فقط با زاویه دید تازه، آنچه را که خوب دیدهام نوشتهام و دیگر اینکه من ذاتاً طنزاندیش هستم، مثل پدرم و پدربزرگم که در طنز شفاهی مشهور بودند. تمام شعرهایم واقعی هستند، مثل این شعر که به خوانندگان فهیم شما تقدیم میکنم: شب عید مرغ داشتیم / ران به عرفان رسید / سینه به ایثار / دل و جگر به ملیحه / دنده و بال و گردن و ستون فقرات به من / آنجا بود که فهمیدم / پدرها چرا اخلاق سگ دارند؟
ایمنا: سخن پایانی…
اکسیر: طنز شادی ست / آزادی ست / صدای آدمیزادی ست و وظیفه اصلیاش افشای ریاکاری و مبارزه با دروغ و نکبت و مفاسد اجتماعی است.
میگویند آدمهای خوب همان آدمهای بدی هستند که هنوز لو نرفتهاند پس تا لو نرفتهایم طنز پارسی را پاس بداریم و به طنز پردازان احترام بگذاریم، به این نوشتگان که هرچند خرده شیشه داشته باشند. بپذیریم که طنزپردازان به زبان مخفی مردم حقیقتیاب و شریف هستند.
گفتوگو از محمدرضا رشیدی؛ خبرنگار ایمنا در گیلان
کد خبر 747919